دریاشود آن رود قسمت پانزدهم
رفتم و باقی روز را به کارهای معمول گذراندم. فردا نیز همین طور. دمدمهای عصر دوباره به #هتل_هیلتون رفتم و سراغ آقای #شرکا را گرفتم. شرکا که مرا دید فوراً #گاسپاریان را صدا زد. گاسپاریان آمد با چند دست لباس [...]
توسط mousavi.atefeh@golrang.com|2016-09-16T15:10:01+04:30سپتامبر 16th, 2016|برچسبها: استاد حاج محمد کریم فضلی, دریاشود آن رود, زندگینامه بنیانگذار گروه صنعتی گلرنگ, قسمت پانزدهم, گروه صنعتی گلرنگ, گلرنگ|
رفتم و باقی روز را به کارهای معمول گذراندم. فردا نیز همین طور. دمدمهای عصر دوباره به #هتل_هیلتون رفتم و سراغ آقای #شرکا را گرفتم. شرکا که مرا دید فوراً #گاسپاریان را صدا زد. گاسپاریان آمد با چند دست لباس [...]
توسط mousavi.atefeh@golrang.com|2016-09-15T10:27:51+04:30سپتامبر 4th, 2016|برچسبها: استاد حاج محمد کریم فضلی, دریاشود آن رود, زندگینامه بنیانگذار گروه صنعتی گلرنگ, قسمت چهاردهم, گروه صنعتی گلرنگ, گلرنگ|
پودرها را برایم در پاکتی ریخت و آن را به دست گرفتم و از شرکا خداحافظی کردم و به خانه آمدم. شب، پودر را روبهرویم گذاشتم و با دقت وارسیاش کردم. رفتوآمد به کارخانه #مختاری و شریکش مرا با ساخت [...]
توسط mousavi.atefeh@golrang.com|2016-09-14T11:02:29+04:30سپتامبر 3rd, 2016|برچسبها: استاد حاج محمد کریم فضلی, دریاشود آن رود, زندگینامه بنیانگذار گروه صنعتی گلرنگ, قسمت سیزدهم, گروه صنعتی گلرنگ, گلرنگ|
کارگاه من از یک اتاق کوچک و یک حیاط کوچک در جاده تهران نو تشکیل میشد و خانه هم از فرحآباد به شهرآرا منتقل شده بود. فاصله بین خانه و کارگاه بسیار طولانی بود و هر روز من این مسیر [...]
توسط mousavi.atefeh@golrang.com|2016-09-13T09:18:37+04:30سپتامبر 2nd, 2016|برچسبها: استاد حاج محمد کریم فضلی, دریاشود آن رود, زندگینامه بنیانگذار گروه صنعتی گلرنگ, قسمت دوازدهم, گروه صنعتی گلرنگ, گلرنگ|
حالا وقت آن بود که حوزه فروشم را گستردهترکنم. به پیشنهاد حریری اول به سبزه میدان رفتم. حریری در سبزه میدان دوستانی داشت و من به دوستان او خریدهایش را شرح میدادم. اگر این پا و آن پا میکردند از [...]
توسط mousavi.atefeh@golrang.com|2016-09-24T14:14:07+03:30سپتامبر 1st, 2016|برچسبها: استاد حاج محمد کریم فضلی, دریاشود آن رود, زندگینامه بنیانگذار گروه صنعتی گلرنگ, قسمت یازدهم, گروه صنعتی گلرنگ, گلرنگ|
اما فردای آن روز این نگرانیام نیز برطرف شد؛ زیرا حریری کارش را خوب بلد بود و میدانست چه میکند. او نخست چند کیسه را جلوی پیشخوان چید تا مشتریها ببینند. هر #مشتری که به سراغش میآمد لابهلای حرفها و [...]
توسط mousavi.atefeh@golrang.com|2016-09-11T14:34:08+04:30آگوست 31st, 2016|برچسبها: استاد حاج محمد کریم فضلی, دریاشود آن رود, زندگینامه بنیانگذار گروه صنعتی گلرنگ, قسمت دهم, گروه صنعتی گلرنگ, گلرنگ|
برو ببین میتوانی بفروشی یا نه!و صدایش هنوز هم که هنوز است در ذهنم طنینانداز است. از پلهها پایین آمدم و دوباره به بازار امینالملک رفتم. وارد مغازه آقای حریری شدم و ماجرا را برایش تعریف کردم. گفتم که یک [...]
توسط mousavi.atefeh@golrang.com|2016-09-11T14:26:29+04:30آگوست 30th, 2016|برچسبها: استاد حاج محمد کریم فضلی, دریاشود آن رود, زندگینامه بنیانگذار گروه صنعتی گلرنگ, قسمت نهم, گروه صنعتی گلرنگ, گلرنگ|
روزها میگذشت و من همچنان عابر خیابانهای دراز و دالانهای باریک بازارها بودم تا این که یک روز که( بعدها فهمیدم در روزهای کوتاه و بلند زندگیام روز سرنوشتسازی بوده است) آقای حریری به من گفت: «آقای حسین نقیزاده مختاری [...]
توسط mousavi.atefeh@golrang.com|2016-09-11T14:21:05+04:30آگوست 29th, 2016|برچسبها: استاد حاج محمد کریم فضلی, دریاشود آن رود, زندگینامه بنیانگذار گروه صنعتی گلرنگ, قسمت هشتم, گروه صنعتی گلرنگ, گلرنگ|
روند فروش #پودرهایی که امانی به مغازهدارهای بازار امینالملک سپرده بودم آنقدر اندک بود که دردی از من دوا نمیکرد و در مجموع تلاشم حاصلی نداشت جز این که من با آن مغازهدارها آشنا شدم. یکی از آنها که از [...]
توسط mousavi.atefeh@golrang.com|2016-09-11T14:00:39+04:30آگوست 26th, 2016|برچسبها: استاد حاج محمد کریم فضلی, زندگینامه بنیانگذار گروه صنعتی گلرنگ, قسمت پنجم, گروه صنعتی گلرنگ, گلرنگ|
آن روزها من هم مثل خیلیهای دیگر نگاهم به بازار بود. روزها به بازار میرفتم تا کاری دست و پا کنم و شبها خسته و ناکام به خانه برمیگشتم. رفته رفته وضعیت معیشتیام سخت و سختتر میشد. در اوج روزهای [...]