آن روز به برادر همسرم آقای حاج سید تقی #فاضلیان که در همدان ساکن بود، زنگ زدم و از او خواستم برای ما #سیر بخرد. مدتی بعد حاج سید تقی مقدار زیادی سیر برای ما خرید. من شروع کردم به پرسش درباره اینکه چگونه باید #صادرات را آغاز کرد و سیر را باید به کجاها فرستاد، اما پرسوجوی من مدتها به طول انجامید و سیرها سبز شدند و ما متحمل #ضرر هنگفتی شدیم. چیزی در حدود 700 هزار تومان که آن زمان مبلغ زیادی بود. با وجود این من #مأیوس نشدم. به پرسش و تحقیق ادامه دادم و دریافتم کسانی هستند که به طور محدود کالاهایی به #انگلستان صادر میکنند که #میوه از جمله آنهاست. ابتدا خودم به انگلستان #سفر کردم تا اوضاع را بسنجم. در آنجا با #ایرانیان مقیم انگلستان ارتباط گرفتم و از آنها درباره چند و چون کار پرسیدم. بعضی از آنها که کاسب بودند اعلام آمادگی کردند که اقلامی را از من بخرند. از جمله مردی به نام #رضا_شیدی که مغازهای در لندن داشت. با او صحبت کردم و او از هر جهت اعلام آمادگی کرد و قرار شد نماینده شرکت در انگلستان باشد. به ایران که بازگشتم، نخستین اقدامم این بود که به شهر #ایوانکی رفتم و از #خربزه فروشها سراغ گرفتم. مرا راهنمایی کردند به در خانه یک حاجی خربزه فروش. در خانهاش را زدم و دعوتم کرد به درون خانه و با هم چای خوردیم و قرار خرید گذاشتیم. خربزهها که از ایوانکی به تهران رسید، همه با هم، من و کارگرها، خربزهها را از نظر گذراندیم و خربزههای خیلی خوب و بیلکه را جدا کردیم و در کارتن گذاشتیم و به فرودگاه فرستادیم تا سوار بر #هواپیمای_باری به لندن فرستاده شوند. آنجا در لندن، آقای شیدی منتظر خربزهها بود. او خربزهها را تحویل میگرفت و هم خودش در مغازهاش میفروخت، هم در بین مغازهداران دیگر پخش میکرد. بعد از مدتی خبر رسید که خربزهها در انگلستان با استقبال روبهرو شده است، اما دوستانی توصیه کرده بودند که کارتنهای بهتری برای #صادرات انتخاب کنیم. من به کارتنسازی البرز نوعی کارتن مرغوب سفارش دادم، کارتنهایی محکم تا خربزهها ضربه نبینند. باز هم کارتنها را پر از خربزه کردیم و به انگلستان فرستادیم. خربزهها را بهسرعت میخریدیم و #بستهبندی میکردیم و سوار هواپیمای باری مینمودیم و میفرستادیم تا خراب نشوند. گاهی بازار خیلی خوب بود و زیاد میفرستادیم و گاهی شیدی زنگ میزد که از مثلاً ترکیه و قبرس میوه به انگلستان رسیده و دست نگهدار تا بازار دوباره به اوج برگردد. مدتی بعد #انار، #لیموترش، #خرما و چند میوه دیگر هم به صادراتمان افزوده شد. طولی نکشید که #سوهان قم، #گز اصفهان، #باقلوای یزد و #نقل بیدمشکی را هم به آنها اضافه کردم. البته این شیرینیها را انگلیسیها نمیخریدند، اما ایرانیان مقیم انگلیس از آنها بسیار استقبال میکردند. کل هزینهها را با درآمد صادرات میوه میپرداختیم. هزینههای کارخانه که نیمه تعطیل بود، هزینه حقوق کارگرها و هزینههای جاری. با پیشرفت کار نه تنها بقیه کارگران اخراج نشدند بلکه آن 18 نفر را دوباره به سرکار #بازگرداندیم …
و این #داستان ادامه دارد…
#قسمت_بیستم_دریاشود_آن_رود
ثبت ديدگاه
برای ثبت دیدگاه باید وارد شوید.