چقدر در رابطه با موفقیت جدی هستید؟

نویسنده: مرضیه برادران

یک ضرب المثل انگلیسی می گوید:  Earners are learners

افراد موفق همیشه در وجودشان اشتیاق سیری ناپذیری به یادگیری دارند.

مطلبی که می خوانید برداشتی است از سمینار دو روزه همایش فرازان که 28 و 29 تیرماه در آن شرکت داشتم.

امیدوارم با به اشتراک گذاشتن این نکات سهم کوچکی در موفقیت های بزرگ پیش رویتان داشته باشم.

یکی از سخنرانان این سمینار آقای Sandro Forte نویسنده کتاب “جرئت متفاوت بودن” نکات زیر را مطرح کردند:

  • به یکی از رویاهایتان فکر کنید. چه چیزی مانع رسیدن شما به آن شده؟ رویای شما در آینده است. شما فقط رویای آن را در سر دارید و برای آن کاری انجام نمی دهید و همیشه آن را به بعدا موکول می کنید.

 

رویای شما                                  زندگی                                        شما

————————————————————————————————————-

آینده                                         Life                                             الان

 

وقتی روند زندگی بین شما و رویایتان قرار می گیرد رسیدن به آن رویا سخت می شود.

از شما می خواهم کاری انجام دهید که شاید به نظر منطقی نیاید. رویای خود را بنویسید به طوریکه انگار به آن رسیده اید یعنی از افعال با زمان آینده استفاده نکنید. احساس خود را با رسیدن به آن رویا بنویسید. 20 تا 30 کارت تهیه کنید و روی هر کارت یک رویا و احساس خود را وقتی به آن رسیدید بنویسید. به مدت 30 روز، هر روز یک کارت را بردارید و با آن زندگی کنید. بعد از 30 روز به طور ناخودآگاه شما مثل یک فرد موفق فکر می کنید، مثل یک فرد موفق رفتار می کنید و مثل یک فرد موفق زندگی می کنید.

 

  • کلمه Beliefs تصادفی به این صورت نوشته نشده. در دل باورهای غلط ما دروغی مخفی شده که دیده نمی شود.

همه ما پاکت تهوع را در هواپیما دیده ایم. تا مدتها مهمانداران در توضیحات معمول خود قبل از شروع پرواز، درباره استفاده از این پاکت هم توضیح می دادند. فکر می کنید نتیجه چه بود؟ تعداد افرادی که مجبور به استفاده از آنها می شدند بسیار زیاد بود. چرا که این ذهنیت ایجاد شده بود که این حال ناخوشایند جزئی از سفر با هواپیماست. بعدها این توضیحات ارائه نشد و افراد کمتری به آن پاکت نیاز پیدا کردند.

وقتی که به دنیا آمدیم قطعا فرد موفقی بودیم. چرا که هیچ ذهنیتی برای ما ساخته نشده بود. وقتی از ما پرسیده می شد که چه رویایی داریم و چیزی می گفتیم که از دید بزرگترها غیر ممکن و دست نیافتنی بود، در جواب می شنیدیم: “هی! خیلی رویای قشنگیه ولی بهتر نیست به یه چیزی که ممکن و شدنی باشه فکر کنی؟!”

چرا وقتی اولین بار که برای راه رفتن تلاش کردیم و زمین خوردیم تسلیم نشدیم؟!! چون مطمئن بودیم که قطعا می توانیم راه برویم. ولی در مورد بقیه رویاهایمان انقدر مطمئن نیستیم. همیشه صدای کوچکی در ذهنمان می شنویم که می گوید: “این کارو نکن”

وقتی کوچک بودیم این صدا وجود نداشت.

 

ما باید روی انجام کاری تمرکز کنیم که رقبای ما از انجام آن می ترسند.

 

  • سرعت رسیدن به اهداف در افراد مختلف متفاوت است.

روی یک نموداری که از 10- تا 10 تقسیم بندی شده نقاط قوت و ضعف خود را بنویسید. یک مهارت که در آن خیلی تعریفی ندارید و یک مهارت که در آن خوب هستید را در جایگاه 8 و 8- قرار دهید.

نکته اینجاست که ما همیشه تمرکز بر نقاط ضعف خود داریم. وقتی بر روی مهارتی که از نظر خودمان 8- است تمرکز کردیم، در بهترین حالت ممکن است بتوانیم آن را به 6- یا 5- برسانیم. این اعداد باز هم اعداد خوبی نیستند. در صورتیکه اگر این تمرکز را روی مهارتهایی که عدد 8 دارند بگذاریم و آنها را به 10 برسانیم موفق خواهیم شد.

روی مهارتهایی تمرکز کنید که در آنها خوب هستید و سعی کنید که در آنها بهترین باشید.

 

  • تغییر همیشه سخت است. هر تغییری نیاز به شجاعت و حرکت دارد.

وقتی دستانتان را در هم قلاب می کنید انگشت شست راست یا چپ روی شصت دیگر می آید. معمولا در هر جمعی افراد تقریبا به صورت برابر یکی از دو حالت را نشان می دهند. وقتی دستانتان را جابجا می کنید دیگر احساس راحتی نمی کنید. می دانید چرا؟ تنها دلیل آن این است که دومین حالت را هیچ وقت امتحان نکرده اید. وقتی اولین بار در زندگی تان دستانتان را در هم قلاب کردید هر حالتی که داشته تا امروز حفظ کردید؛ با آن راحتید و به تغییر آن حتی فکر هم نکردید.

از شما می خواهم به مدت 20 ثانیه به طور مداوم دستانتان را بین این دو حالت جابجا کنید. حالا دستانتان را به حالتی که حالت همیشگی شما نیست در هم قلاب کنید. آیا به نظر راحت تر نشد؟

حالا می توانید ببینید که اگر شروع به انجام کاری کنید بعد از 30 روز دیگر سخت نخواهد بود. ما همیشه تمایل داریم کارهایی که همیشه انجام می داده ایم را انجام دهیم. تغییر سخت است. وقتی تصمیم به تغییری بزرگ داریم باید آن را به قدم های کوچک تری تبدیل کنیم و برای یک هفته هر روز یک قدم برداریم.

 

  • اعتراض همیشه وجود دارد. علی رغم اینکه هرچقدر شما خوب باشید. در این شرایط برد-برد عمل کنید:

  1. هرگز درگیری ایجاد نکنید. وقتی کسی با شما مخالفت می کند در جواب بگویید: از صداقت شما متشکرم.
  2. حس همدلی ایجاد کنید. (نیم کره راست مغز)
  3. یک سوال منطقی بپرسید. (نیم کره چپ مغز)

در اینصورت هر دو نیم کره راست و چپ مغز درگیر می شود. ما با نیم کره راست مغز که مرکز احساسات است تصمیم می گیریم و با نیم کره چپ مغز که مرکز استدلال است تصمیم گرفته شده را توجیه کرده و به آن عمل می کنیم.

 

  • احساس و تجربه ای که مشتری در مقابل محصول شما دارد رمز موفقیت شماست.

همه ما استارباکس و مک دونالد را می شناسیم. ما به مک دونالد نمی رویم فقط به این خاطر که یک وعده غذایی خوب بخوریم.

اینها چطور جهانی شده اند؟ در می یابیم که قیمت و جغرافیا و وضعیت اقتصادی مسئله نیست. تنها چیزی که اهمیت دارد احساس و تجربه مشتری است.

 

  • چقدر در رابطه با موفقیت جدی هستید؟

گاهی نیاز است که اهدافتان را بازسازی کنید.

سقف اهدافتان را بلند کنید چرا که در این صورت به هر حال از رقبای خود جلوترید. حتی اگر در رسیدن به آن هدف موفق نشوید باز هم در سطح بالاتری از دیگران قرار دارید.

ما همیشه می توانیم دیگران را سرزنش کنیم. سرزنش کردن و بهانه گرفتن راحت است. اما آیا فایده ای هم دارد؟ روی نتیجه تمرکز نکنید؛ روی روند کار تمرکز کنید. ما تنها می توانیم کاری که در حال انجام آن هستیم را کنترل کنیم.

مثبت نگاه کنید، به خودتان قول بدهید و شروع کنید.

هر روز این سوال را از خودتان بپرسید که چطور می توانم بهتر باشم؟

باید سعی کنید که بهترین خودتان باشید. خودتان را با دیگران مقایسه نکنید. بهترین کسی باشید که می توانید.

تنها انگیزه ای که پایدار است خود-انگیختگی است. انگیزه ای که دیگران به شما بدهند موقت است. تنها کسی که می تواند موجب موفقیت یا عدم موفقیت شما شود فقط خود شما هستید.