پودرها را برایم در پاکتی ریخت و آن را به دست گرفتم و از شرکا خداحافظی کردم و به خانه آمدم. شب، پودر را روبه‌رویم گذاشتم و با دقت وارسی‌اش کردم. رفت‌وآمد به کارخانه #مختاری و شریکش مرا با ساخت سفیدکننده و مایع ظرفشویی آشنا کرده بود. در ضمن بسیاری از مواد شیمیایی دیگر را هم می‌شناختم و فرمول‌های پودرها را هم تا حدود زیادی می‌دانستم و مواد اولیه‌شان را تشخیص می‌دادم.آن شب در بررسی‌ام دانستم که ماده اصلی این پودر را همان پودر لباس‌شویی #فوم تشکیل می‌دهد که من بارها و بارها آن را فروخته بودم. #صابون هم در آن وجود داشت و چند ماده دیگر. حالا سؤالم از خودم این بود که چرا این پودر باید از آمریکا بیاید؟ این که ساخت و پرداخت چندان پیچیده‌ای ندارد. اما این را هم می‌دانستم که برای من هنوز ساخت این پودر بسیار مشکل است. کارگاه من کارگاه ساخت پودر نبود و تنها دانستن مواد تشکیل‌دهنده اهمیت نداشت، باید به دنبال امکاناتی می‌بودم تا این پودر را با همین کیفیت بسازم.

صبح به #کارگاه کوچکم رفتم و باز هم به دقت پودر را نگاه کردم. بلافاصله رفتم بازار و یک چرخ‌ خردکن خریدم. می‌دانستم که این چرخ، صابون‌ها را به‌خوبی خرد خواهد کرد اما هنوز تا پودر شدن صابون خیلی کار می‌برد. پرسیدم چیزی هست که از این خردتر کند؟ اما کسی سراغی از وسیله دیگری نداشت. صابون‌ها را توی چرخ ریختم و چرخ، آن‌ها را براده براده کرد. بعد براده‌ها را با رویه ریز رنده، رنده کردم. کارم موفقیت‌آمیز بود، اما هنوز هم یک مشکل اساسی باقی بود. این کار، وقت زیادی می‌برد.دوباره به بازار رفتم و دوباره به جست‌وجو پرداختم. ماشینی پیدا کردم که چهار تا رنده داشت و ساخت ژاپن بود. با این ماشین صابون‌ها ریزریز شدند. حالا بخش زیادی از کار انجام شده بود. به سراغ پودر فوم رفتم و آن را هم تهیه کردم. بعد به سراغ باقی مواد سفیدکننده و نفوذکننده رفتم و موفق شدم 5 کیلو پودر بسازم. از فرط نشاط سر از پا نمی‌شناختم. پودرها را در کیسه ریختم و به #هتل_هیلتون بردم. شرکا که مرا دید تعجب کرد که چه زود به #وعده‌ام_وفا کرده‌ام. مدیر رخت‌شوخانه آقای #گاسپاریان را صدا زد و 5 کیلو پودر را در دستش گذاشت و گفت:«برو این‌ها را مصرف کن و نتیجه را به من بازگو کن. این پودر باید جنس خوبی باشد. من هر چه به آن نگاه می‌کنم بیشتر متوجه می‌شوم که چیزی از پودر آمریکایی کم ندارد. اگر بشود جنسی را از #وطن خودمان تهیه کنیم خیلی بهتر است.» گاسپاریان در حالی که 5 کیلو پودر را در دستانش می‌چرخاند گفت: «خوب، امتحان می‌کنیم.» من پرسیدم: «کی برای جواب بیایم؟» گاسپاریان سر کیسه را باز کرد و قدری از پودر کف دستش ریخت و گفت: «دو سه روز دیگر جوابش را می‌دهم.» شرکا رو به گاسپاریان کرد و گفت:«جوابش را فردا به او بده که زودتر تکلیفش روشن شود. همین الان برو با این پودر لباس‌ بشوی و فردا جوابش را بده.»گاسپاریان سری تکان داد و گفت: «باشد، فردا.»

و این #داستان ادامه دارد…

#قسمت_چهاردهم_دریاشود_آن_رود