نویسنده: نعیم ابراهیمیان، فروشگاههای زنجیرهای افق کوروش
حدود ده سال پيش كه بيشتر زمان مطالعهام صرف مباحث مديريتي ميشد به توصيه و هدیه دوستی كتاب ويل دان نوشته کنت بلانچارد را در مطالعه گرفتم. اين كتاب، اگرچه حجم چندانی ندارد اما به زعم صاحبنظران شاهكار بلانچارد است که با مشارکت سه تن دیگر که همگی متخصصان آموزش حیوانات هستند نوشته شده است. ويل دان (Whale Done) به معناي آموزش پذيري نهنگهاست. پیشنهاد میکنم از روی عبارت نهنگها به سادگی عبور نکنید! میتوان ادعا کرد که اگر نتیجه این سبک تربیتی (مدیریتی) موجب میشود که يك نهنگ پنج تنی از استخر بيرون بجهد و حركات اكروباتيك حيرت انگيزي را به معرض نمايش بگذارد، یعنی با پیشنهادی مواجه هستیم که در حیوانی درنده، وحشي، ترسناك و احتمالا تربیت ناپذیر موثر واقع شده است، پس احتمال تاثیر آن در انسانها که به ابزارهایی مثل هوش، تفکر، تکلم، فهم، ادراک و احترام مجهز هستند، بسی بسی بیشتر خواهد بود.
چكيده و جان كتاب اين است كه: «به جاي تمركز انرژي بر آنچه كه نادرست انجام شده است، انرژي را به سمت نتايج مثبت تغيير جهت دهيد.»
در واقع بلانچارد دريافت كه تركيب، تغيير جهت و تكيه بر كارهاي مثبت به عنوان دو روش اثر بخش در مقابل دو روش متداول يعني «عدم پاسخ» و «پاسخ منفي» در مقابل رفتارهاي ديگران بسيار نتيجه بخشتر است.
باری! پس از مطالعه این کتاب از همان روزها این مهم را به عنوان یک توصیه تربیتی ـ مدیریتی پذیرفتم و در به کار بستن آن کوشیدم ولی این روزها که با آیین، پسرک یک ساله ام در کار تعلیم و تعلم دو سویه هستیم، با تمام وجود دریافته ام که: «هر چه بيشتر به يك رفتار نادرست توجه میکنم و بازخورد میدهم، بيشتر شاهد تكرار آن ميشوم.»
کودک به عنوان نماد موجودی که خواسته صرف و بی قید و شرط است به دلالت غریزه به تجربه محیطی که دستکم برای او تازگی دارد مشغول است. از سویی دیگر او تا قبل از تجهیز به قابلیت فهم کلام و تکلم، ناگزیر برای درک محیط، فقط میتواند از تحلیل زبان بدن دیگران استفاده کند و این دو موجب میشود تاثیرپذیری از بازخوردها بدون امکان ارزش داوری آنها، در او صد چندان شود. اتفاق ناگواری که در این خصوصاً نیم تا دو سالگی میافتد این است که گمان میشود تربیت کودک به معنای مخالف با خواستههای اوست و این تقابل با موجودی که به تازگی اختیار خود را دریافته، میتواند از او کنشگری عجیب و باورنکردنی بسازد.
همه ما با کودکانی مواجه بوده ایم که بدون این که حقیقتاً معنای کاری یا کلامیرا دریابند به آن مبادرت میورزند. یک مهمانی را فرض کنید که کودک نوپای یک خانم و آقای متعلق به یک طبقه اجتماعی، یک فحش رکیک را به زبان میآورد! معمولاً بازخورد دیگران چگونه است؟ پدر و مادر احتمالا از ترس قضاوت دیگران بر میآشوبند و حاضرین از تضاد این موقعیت به خنده میافتند و … . اما کودک از این موقعیت چه در مییابد: این کار را تکرار کن تا توجه دیگران را جلب کنی! هرچه این کار، بازخورد بیشتری، چه از حیث کیفیت و چه از حیث کمیت را برانگیزد، بدون شک احتمال تکرار آن افزایش مییابد. پیشنهاد بلانچارد چیست!؟
ـ رفتار منفی او را نادید بگیرید و تلاش کنید به آن عکس العملی نشان ندهید! (سخت است اما اگر میخواهید تکرار نشود، ناگزیرید.)
ـ توجه او را به نقطه مطلوب، تغییر جهت دهید! صبورانه و با ملاطفت او را به مراحل قبلی و آنچه قرار بود انجام دهد برگردانید.
ـ به رفتار مثبت او بلافاصله بازخورد دهید! وسواس را کناری بنهید! منتظر یک رفتار دقیق و بدون نقص نمانید! همین!!
استفاده ای که در این نوشته از این روش مدیریتی شد، فقط یک نوع از کاربردهای آن است و میتواند به خوبی به هر دیگریِ دیگری نیز تعمیم یابد. همین جا لازم میدانم که اعتراف کنم همه آنچه که رفت به هیچ معنا موید آن نیست که نگارنده مدعی آن است که توانسته روش متداول مچ گیری که در مقابل روش پیشنهادی ویل دان را کنار بنهد، اما در همان موارد نادری که توانسته بر ناخودآگاه خود پیروز شود و آگاهانه به این روش اقدام کند، نتایج شگفت آور ویل دان، مثل همیشه او را غافلگیر کرده است و این لذت سرشار، بهانه به اشتراک گذاری فحوای آن با مخاطبین گشت.
ثبت ديدگاه
برای ثبت دیدگاه باید وارد شوید.