رفتم و باقی روز را به کارهای معمول گذراندم. فردا نیز همین طور. دمدمهای عصر دوباره به #هتل_هیلتون رفتم و سراغ آقای #شرکا را گرفتم. شرکا که مرا دید فوراً #گاسپاریان را صدا زد. گاسپاریان آمد با چند دست لباس در دستهایش. یکی دو لباس، لباسهایی بود که با پودر من شسته بود و یکی دو لباس، لباسهایی بود که با پودر آمریکایی شسته بود. گفت: «ببین! این پودر خوب میشوید اما سفیدکنندگی و درخشانکنندگیاش مثل پودر اصلی نیست.»نگاهی به لباسها کردم و تفاوت شستوشوی پودرها را از نظر گذراندم. دیدم واقعاً لباسهایی که با پودر من شسته شده بود به سفیدی و روشنی باقی لباسها نیست. به شرکا گفتم:«اگر موافق باشید امتحاندیگری بکنم.»شرکا کاملاً موافق بود. بازگشتم و دوباره همه وسایل را آماده کردم و شروع به ساخت 5 کیلو پودر دیگر کردم اما این بار، مواد دیگری هم به آن اضافه کردم، خصوصاً مواد سفیدکننده و نفوذکننده را بیشتر کردم. دوباره خودم را به هتل هیلتون رساندم و صبر کردم تا گاسپاریان رخت بشوید و باز هم وقت آن شد که پاسخ بگیرم. این بار گاسپاریان خندید و رو به من و شرکا گفت: «درست مثل پودر اصلی عمل میکند با همان کیفیت.»شرکا بسیار خوشحال شد. رو به گاسپاریان کرد و گفت: «چه قدر به آقای فضلی سفارش بدهیم؟» گاسپاریان خودش را کنار کشید و گفت: «من نمیدانم. این دیگر به شما مربوط میشود.»و خداحافظی کرد و رفت. شرکا از من پرسید: «شما چه قدر میتوانید از این پودر برای ما تولید کنید؟ میتوانید زیاد تولید کنید؟» پرسیدم: «تا چه حد؟ مصرف شما چه قدر است؟» گفت: «ما اینها را از آمریکا برای مصارف طولانی مدت، پنجاه تن پنجاه تن وارد میکنیم.» گفتم: «من که نمیتوانم 50 تن تولید کنم.» گفت: «پس علیالحساب پنج تن به شما سفارش میدهیم.» گفتم: «فعلاً یک تن برای من سفارش بنویس تا یواشیواش مقدمات و تجهیزات و امکانات آن را فراهم کنم. این یک تن هم ممکن است یکی دو هفته تولیدش طول بکشد. شما هم این یک تن را مصرف میکنید و از کیفیت آن مطمئن میشوید.»شرکا گفت: «عاقلانه ست.» و یک تن برای من سفارش نوشت… اولین کاری که کردم این بود که مواد اولیه را فراهم کنم. بعد نوبت وسایل شد و وسایل را هم خریدم. کارگاه کوچک بود و نمیتوانستم مواد اولیه را به کارگاه ببرم. بنابراین مواد اولیه و وسایل را به خانه بردم. خانه ما در شهرآرا خانهای اجارهای بود که آن را از پزشکی به قیمت مناسب اجاره کرده بودم. خانه خوبی بود و مثل خیلی از خانههای دیگر #حمام و #آشپزخانهای سراسر کاشی داشت. من برای ساخت پودرها حمام را انتخاب کردم و برخی وسایل را هم در آشپزخانه قرار دادم. #همیار و #همکار من در این کار #همسرم بود.
و این #داستان ادامه دارد…
#قسمت_پانزدهم_دریاشود_آن_رود
ثبت ديدگاه
برای ثبت دیدگاه باید وارد شوید.