گردآورنده: حامد خاکی
هرگاه تمام امور یک سازمان را به رهبر سازمان نسبت دهیم، فرقی با مردم قرن شانزدهم نخواهیم داشت.
در قرن شانزدهم، وقتی مردم علت پدیدهای را نمیدانستند، آنرا به خدا نسبت میدادند. چرا محصولات از بین میرود؟ خواست خداست. چرا زمین لرزه میآید؟ خواست خداست و .. اما در عصر روشنگری، انسان تلاش کرد درک عمیقتری نسبت به نحوه عملکرد جهان به دست آورد. به همین دلیل، هرگاه در اثر عجز و ناتوانی از حل مسائل به عقب برگردیم و بگوئیم علت همه چیز مدیریت است، آنگاه خود را از درک عمیقتر و علمی نسبت به نحوه عملکرد سازمان بازداشتهایم.
جیم کالینز علیرغم تمام تاکیدی که در برجسته نکردن نقش مدیران در تحقیقات مربوط به کتاب از خوب به عالی داشته است، اذعان دارد «همیشه چیزی غیرعادی در مورد مدیران شرکتهای متعالی وجود داشته که نمیتوان آن را نادیده گرفت».
رهبران سطح پنجم مهمترین رمز تعالی این سازمانها بودهاند. رهبرانی محجوب و فروتن که پر از ارادهاند. رهبرانی خویشتندار که هرگونه نیاز مبتنی بر خودخواهی و غرور را از خود دور کردهاند. این رهبران به طرزی باورنکردنی مغرور و جاهطلب هستند، اما غرور و جاهطلبی آنها در وهله اول و قبل از هر چیز برای سازمان است و نه برای خودشان.
رهبرانی با بلندپروازی برای سازمان که جانشینهای برحقی برای خود انتخاب کردهاند. برای این رهبران، رساندن شرکت به اوج موفقیت، چه در زمان رهبری خود و چه بعد از خود (توسط جانشین) مهمتر از هرگونه نفع شخصی و یا شهرت فردی است.
این رهبران کمتر در مورد خودشان صحبت میکنند. آنها را کمتر در صدر اخبار و رسانهها میتوان یافت. موفقیتها را به تیم و افراد فعلی و قبلی مرتبط میدانند. این فقط یک تواضع دروغین نیست. آنها در صحبتهای خود از کلمه “ما” استفاده میکنند و هیچ تمایلی برای تبدیل شدن به یک قهرمان فردی ندارند.
این رهبران برای یافتن عوامل موفقیت سازمان، به بیرون از پنجره مینگرند تا عوامل آن را شناسایی کنند و هنگام مواجهه با شرایط نامطلوب، به آینه مینگرند تا دلیل آن را پیدا کنند.
اگر در سازمان خود، رهبران سطح پنجم را میشناسید، از آنها بپرسید مدیریت را چگونه، از چه کسی و چه زمانی آموختهاند؟
ثبت ديدگاه
برای ثبت دیدگاه باید وارد شوید.